۱۳۹۶ آذر ۲۸, سه‌شنبه

مجاهد شهید حامدرضا رحمانی آملی


مشخصات مجاهد شهید حامد رضا رحمانی آملی
محل تولد: آمل
شغل - 
تحصيل: -
سن: 33
محل شهادت: عراق
زمان شهادت: 1374
مجاهد خلق حامدرضا رحمانی توسط تروریستهای رژیم ضد بشری به شهادت رسید
مزدوران جنایتکار رژیم حوالی ساعت 8 صبح روز 18 اسفند سال 1374 در خیابان سعدون بغداد در نزدیکی دفتر مرکزی مجاهدین، بر روی مجاهد خلق حامدرضا رحمانی آتش گشودند و وی را به شهادت رساندند. تروریستها سپس با یک اتومبیل فولکس‌واگن سفیدرنگ برازیلی از صحنه گریختند. مجاهد خلق حامدرضا رحمانی 33ساله، به هنگام رانندگی با یک اتومبیل جیپ‌لندکروز، هدف آدمکشان رژیم قرار گرفت و در دم به شهادت رسید. 

مریم رجوی: بله، چنان‌که مسعود، درباره این شهیدان گفته‌ است:‌ این خونهای پاک، جوشیدن آغاز خواهد کرد... و خمینی نخواهد توانست این شعله را خاموش کند... 

با ما در کانال تلگرام پیشتازان راه آزادی ایران همراه باشید
https://t.me/shahidanAzadai96

۱۳۹۶ آذر ۱۳, دوشنبه

مجاهدین شهید علی گالش مرادی و معصومه گالش مرادی


مشخصات مجاهد شهید علی گالش مرادی 
محل تولد: تنكابن
تحصيل: دانش آموز
سن: 16
محل شهادت: تنکابن
زمان شهادت: 1360


مشخصات مجاهد شهید معصومه (مریم) گالش مرادی (ساجدی)
محل تولد: تنكابن
تحصيل: دانش آموز
سن: 20
محل شهادت: تهران
زمان شهادت: 1362


خاطراتی از مجاهدین شهید علی گالش مرادی و معصومه گالش مرادی از زبان خواهر:

خواهرم معصومه گالش مرادی نام دارد و مریم ساجدی نامی بود که در زندان اوین با آن خودرا معرفی کرده بود.
وی  متولد ۲ اردیبهشت سال ۱۳۴۲ بود و در تاریخ 11اردیبهشت 1362 در زندان اوین تیرباران گردید.
خواهرم در دبیرستان شاهدخت شهسوار در کلاس سوم علوم تجربی درس میخواند. دوسال در زندان اوین با نام مریم ساجدی بود که دختری که با هم همدرسه بودند واو هم از مجاهدین بود خواهرم را  شناسایی کرده و به لاجوردی لو داد که با عث تیرباران خواهرم وکشتن مهین شیخ حسنی  و آزادی آن دختر شد.
جنازه خواهرم را به ما ندادند و او را در قبرهای دسته جمعی قطعه ۱۰۰کودکان بهشت زهرا در تهران به خاک سپردند به ما هیچ اطلاع دیگری داده نشد.
من از تنها یادگاری او که یک قلم است عکس میفرستم. خواهرم از طرفداران بسیار معتقد مسعود رجوی بود.



برادر من علی گالش مرادی دانش آموز سال دوم اتومکانیک دبیرستان صنعتی شهسوار بود.
وی متولد 4شهریور 1344 بود و در تاریخ 3شهریور 1360 تیرباران شد. علی از اولین اعدامیان شهسوار بود با ۳ مجاهد دیگر به نامهای شهرام، ایرج و مهرداد امینی اعدام شدند.


علی به مجاهدین کمک کرده بود و عضو مجاهدین خلق نبود جنازه علی را به ما تحویل دادند عکسهای او را با تنها یادگاری او که پلیور او میباشد را برای شما میفرستم.


ما از یک روستای شمال به نام ولاب هستیم که اکنون نام سلیم آباد را دارد.

مریم رجوی: بله، چنان‌که مسعود، درباره این شهیدان گفته‌ است:‌ این خونهای پاک، جوشیدن آغاز خواهد کرد... و خمینی نخواهد توانست این شعله را خاموش کند... 

با ما در کانال تلگرام پیشتازان راه آزادی ایران همراه باشید
https://t.me/shahidanAzadai96

۱۳۹۶ آذر ۱۱, شنبه

مجاهد شهید سادات سجادی


مشخصات مجاهد شهید سادات سجادی (خدایی بزوج)
محل تولد: آمل
شغل: معلم
تحصيل: فوق دیپلم
سن: 24
محل شهادت: رشت
زمان شهادت: 1361

متاسفانه از اين شهيد  قهرمان عکس، خاطرات و زندگینامه نداريم بنابراين از هموطنانى كه اين قهرمان خلق را مي‌شناسند درخواست داريم اطلاعات خود را به آدرس aida.nikjo@gmail.com براى ما ارسال كنند.

مریم رجوی: بله، چنان‌که مسعود، درباره این شهیدان گفته‌ است:‌ این خونهای پاک، جوشیدن آغاز خواهد کرد... و خمینی نخواهد توانست این شعله را خاموش کند... 

با ما در کانال تلگرام پیشتازان راه آزادی ایران همراه باشید
https://t.me/shahidanAzadai96

۱۳۹۶ آذر ۲, پنجشنبه

مجاهد شهید رامین عظیمی


مشخصات مجاهد شهید رامین عظیمی
محل تولد: قائمشهر
تحصيل: دانش آموز
سن: 18
محل شهادت: قائمشهر
زمان شهادت: 1360

متاسفانه از اين شهيد  قهرمان عکس، خاطرات و زندگینامه نداريم بنابراين از هموطنانى كه اين قهرمان خلق را مي‌شناسند درخواست داريم اطلاعات خود را به آدرس aida.nikjo@gmail.com براى ما ارسال كنند

مریم رجوی: بله، چنان‌که مسعود، درباره این شهیدان گفته‌ است:‌ این خونهای پاک، جوشیدن آغاز خواهد کرد... و خمینی نخواهد توانست این شعله را خاموش کند... 

با ما در کانال تلگرام پیشتازان راه آزادی ایران همراه باشید
https://t.me/shahidanAzadai96

۱۳۹۶ آبان ۲۶, جمعه

مجاهد شهید تیمور طالش شریفی


مشخصات مجاهد شهید تیمور طالش شریفی
محل تولد: رامسر
شغل: كارمند اداره
سن: 24
محل شهادت: رامسر
زمان شهادت: 1360

مریم رجوی: رژیمی که خون فرزندان رشید ایران را ریخت، پس از آن ریختن هر خونی را مباح دانست و زیر‌پاگذاشتن همه مرزهای اخلاقی و انسانی را برای خود مجاز دید. امروز جنبش دادخواهی، رژیم ولایت فقیه را به‌لرزه در آورده و همه پرونده‌های جنایت و خیانت آن را هدف قرار می‌دهد.

با ما در کانال تلگرام پیشتازان راه آزادی ایران همراه باشید
https://t.me/shahidanAzadai96

۱۳۹۶ آبان ۱۴, یکشنبه

مجاهد شهید یعقوب نعمت پورقمی


مشخصات مجاهد شهید یعقوب نعمت پور قمی
محل تولد: مازندران
تحصيل: دانشجو
سن: 27
محل شهادت: تهران
زمان شهادت: -

متاسفانه از اين شهيد  قهرمان عکس، خاطرات و زندگینامه نداريم بنابراين از هموطنانى كه اين قهرمان خلق را مي‌شناسند درخواست داريم اطلاعات خود را به آدرس aida.nikjo@gmail.com براى ما ارسال كنند

مریم رجوی: بله، چنان‌که مسعود، درباره این شهیدان گفته‌ است:‌ این خونهای پاک، جوشیدن آغاز خواهد کرد... و خمینی نخواهد توانست این شعله را خاموش کند... 

با ما در کانال تلگرام پیشتازان راه آزادی ایران همراه باشید
https://t.me/shahidanAzadai96

۱۳۹۶ مهر ۲۲, شنبه

مجاهد شهید زهرا روحانی


مشخصات مجاهد شهید زهرا روحانی
محل تولد: قائمشهر
شغل - 
تحصيل: -
سن: -
محل شهادت: قائمشهر
زمان شهادت: 1367

متاسفانه از اين شهيد  قهرمان عکس، خاطرات و زندگینامه نداريم بنابراين از هموطنانى كه اين قهرمان خلق را مي‌شناسند درخواست داريم اطلاعات خود را به آدرس aida.nikjo@gmail.com براى ما ارسال كنند.

مریم رجوی: از قتل‌عام 30هزار زندانی سیاسی نزدیک به ‌سه دهه می‌گذرد. اما این جنایت چیزی نیست که به‌ تاریخ پیوسته باشد. این جنایت مسأله همین امروز است. مسأله نقض فاجعه‌بار حقوق‌بشر در ایران است.

با ما در کانال تلگرام پیشتازان راه آزادی ایران همراه باشید
https://t.me/shahidanAzadai96

۱۳۹۶ شهریور ۲۳, پنجشنبه

مجاهد شهید زلفعلی محمدپور


مشخصات مجاهد شهید زلفعلی محمدپور
محل تولد: سارى
شغل: پرسنل شهربانی
سن: 35
محل شهادت: تهران
زمان شهادت: 1361

متاسفانه از اين شهيد  قهرمان عکس، خاطرات و زندگینامه نداريم بنابراين از هموطنانى كه اين قهرمان خلق را مي‌شناسند درخواست داريم اطلاعات خود را به آدرس aida.nikjo@gmail.com براى ما ارسال كنند.

مریم رجوی: از مردم اروپا می‌خواهم که دولتهای خود را مورد سؤال قرار دهند که چرا هم‌چنان به ‌رابطه با رژیمی ادامه می‌دهند که با نسل‌کشی حکومت می‌کند.
حالا بسیاری ترفندهای آخوندها برای مردم جهان روشن شده است. گویی زندانیان سیاسی قتل‌عام شده و تمام آن 120هزار شهید دوباره به‌میدان آمده‌اند. 

با ما در کانال تلگرام پیشتازان راه آزادی ایران همراه باشید
https://t.me/shahidanAzadai96

۱۳۹۶ شهریور ۸, چهارشنبه

راز سر به مهر «پدر مینا»


خاطره بازنویسی شده از یک رزمنده مجاهد خلق

صدای بغض آلود پیر مرد را از در کارگاه که شنیدم، یادم آمد که باید امروز ساکت بمانم. آقای عسکری پیرمرد دوست داشتنی و خوش سخن گاهگاهی دل و دماغ نداشت و این شعر را به آوایی حزین می‌خواند:
مرغ مینای من از داغ تو زیبا چه کنم؟             بغض آشفته من! صبر به فردا چه کنم؟ 

دیگر یاد گرفته بودم که در چنین روزهایی وقتی وارد کارگاه چوب بری‌اش می‌شوم هیچ نگویم. حتا سلام نکنم. اگر هم سلام می‌کردم جوابی نمی‌داد. اصلاً انگار مرا نمی‌دید. آقای عسکری در کنار چوب بری یک کارگاه شالی کوبی هم داشت. مرا که آشنایشان بودم به‌عنوان شاگرد قبول کرده بود که کنارش باشم و کمک‌کار در کارگاه. من ۱۳سالم بود، یا ۱۴سال، درست یادم نیست. اما آقای عسکری پیرمرد شده بود. گاهی که دل و دماغ داشت از مبارزات زمان شاه می‌گفت که چگونه روزگاری با حزب توده بوده و این‌که همراه پدرم که از آن زمان با هم دوست بودند، بعد از 28مرداد و خیانت سران حزب، دستگیرشده، زندان رفته و شلاق خورده بودند. پدرم می‌گفت، اوستا (عسکری) آن‌قدر چوب خورده بود که چند روز حال راه رفتن نداشت.
آقای عسکری وقتی این حرفها را می‌زد شوق عجیبی در چشمان پیرمرد پدیدار می‌شد. اما همه چیز به یکباره دگرگون و دوباره سکوتی کشنده در کارگاه برقرار می‌شد. سکوتی که از صدای اره چوب بر بیشتر روانم را می‌فشرد.
حالا که پیرمرد داشت آواز می‌خواند می‌دانستم که باید کار خودم را بکنم. شروع کردم به جابه‌جا کردن الوارهایی که دیروز آخر وقت آورده بودند و نامنظم ریخته بودیم ته کارگاه. هنوز صدایش می‌آمد:
مرغ مینای من از داغ تو زیبا چه کنم؟           بغض آشفته من! صبر به فردا چه کنم؟ 
داشتم به حرفهای مادرم فکر می‌کردم که می‌گفت. آقای عسکری دختر رعنایی داشت به نام مینا که اعدامش کردند. می گفت: آقای عسکری همان روز که رفت دنبال دخترش دیگر کمرش خم شد.
در دنیای کودکی‌ام داشتم فکر می‌کردم چه جوری کسی را اعدام می‌کنند؟ آنهم دختری را که مادرم می‌گفت عین ماه می‌مانست و عین فرشته خوب بود... و چگونه مردی کمرش خم می‌شود؟ 
ناگهان صدایم کرد: پسرم! بیا کمی خستگی درکن! 
باورم نشد. بله صدای خود آقای عسکری بود. سکوتش را شکسته بود و با مهربانی داشت نگاهم می‌کرد. رفتم کنارش نشستم. دستی به سرم کشید و گفت:
-چه خوب شد اومدی. امروز اصلاً دستم به کار نمی‌رفت. دنبال کسی بودم که باهاش حرف بزنم. می دونی که یه دوجین پسر و نوه دارم که خیلی دوستشون دارم، اما نمی‌دانم چرا دارم با تو حرف می‌زنم. انگار یک جورایی با تو راحت ترم... 
کلماتی که از دهان پیرمرد بیرون می‌آمد گیجم کرده بود. به چشمان مرد که نگاه کردم ژرفای گودیش مرا ترسانده بود. با خودم گفتم آقای عسکری حتماً از کارم راضی نیست. مجالم نداد:
-راز مینایم را می‌گویم
یاد حرفهای مادر افتادم؛ آقای عسکری دیگر کمر راست نکرد.
-پارسال بود همین امروز روزی.
سیگار بعدی‌اش را روشن کرد و بعد با عصبانیت خاموشش کرد.
-صبح بود ۵ یا ۶ صبح که در خانه را زدند. مادر بچه‌ها که صدای زنگ را نمی‌شنید من رفتم دم در. چند پاسدار جلوی در بودند. قلبم فرو ریخت. دیگر چه از جان ما می‌خواهند بی‌ناموسها. مینای مرا که بردید زندان، دیگر چه کسی را می‌خواهید؟ 
صندلی‌ام را به پیرمرد نزدیک‌تر کردم. رگ های گردن لاغر پیرمرد متورم شده بود. کوبش ضربان قلب اش را می‌شنیدم.

-پاسداری جلو آمد و گفت: «آقای عسکری شما هستید». بی‌شرمی و قساوت این پاسدار مرا میخکوب کرده بود. «دخترتان را اعدام کردیم برای تحویل جسد با ما بیایید!» دیگر زمین و زمان را فراموش کرده بودم. دیگر یادم رفت که عیالی دارم که به او چیزی بگویم یا به‌پسرانم که... .. یعنی مینای من دیگر هیچ تلاونگی را نمی‌بیند؟ آخه از کودکی هر تلاونگی که بلند می‌شدم، نماز بخوانم، مینای من هم بلند می‌شد. روبه‌رویم می‌ایستاد و رکوع و سجودم را نگاه می‌کرد و می‌گفت: «بابا! من یه روز تلاونگت می‌شم». 
دیگر بالا و پایین شدن سینه پیرمرد را می‌دیدم. یادم آمد که پدرم می‌گفت؛ عسکری چون صخره است. در زندان و زیرشلاق و شکنجه مثل مرد می‌ایستاد.
-با آنها رفتم. نمی‌دانم چگونه سوار جیپ شان شدم یا با چیز دیگر. فقط می‌دانم رفتم؛ مینا یگانه دخترم!... .. نه سربه‌سرم گذاشتند... اعدامش نکردند... نه اعدامش نکردند... شاید بخواهند آزادش کنند... آخه اون که کاری نکرده بود... نشریه می‌فروخت همین... . من که مینایم را می‌شناسم... در همین هوا بودم که پاسداری داد زد: رسیدیم بهشهر. نمی‌خوای دخترت را ببینی؟. 
عرق سردی بر پیشانی پیرمرد نشسته بود. با دهان کف کرده ادامه داد:
-پشت سر پاسداران براه افتادم. دالانی بود بی‌انتها نمی‌دانم سردخانه بود یا بیغوله یا شکنجه‌گاه یا... مطمئن بودم که دارم کابوس می‌بینم. چشمانم را چند بار مالیدم تا بیدار شوم فایده نداشت. سرم را به دیوار کوبیدم تا بیدار شوم. پاسداری به جلو هلم داد و به یک‌باره... .
پیرمرد ساکت شد. سکوتی به درازای قورت دادن مستمر بغضی در گلویش. بی‌تاب به دهان پیرمرد چشم دوخته بودم: بگو که خواب بودی... بگو که دیدی مینایت از پشت میله‌ها دارد به تو دست تکان می‌دهد. بگو که مینایت تلاونگت می‌شود... .
مینای من... دراز کشیده بود روی زمین. خون سینه‌اش خشک شده بود و شتک زده بود روی صورتش... 
آقای عسکری با دو دست صورتش را پوشاند. تکانهای کتف پیرمرد مرا هراسان کرده بود! 
-نمی‌دانم بعد از آن چه کردم. کتم را در آوردم و مینای نازنینم را پوشاندم یا با پاسداری گلاویز شدم یا سکوت کردم. نمی‌دانم. فقط می‌دانم هنوز از شوک این صحنه در مقابل نگاه ناپاک و درنده پاسداران بیرون نیامده بودم که پاسداری از راه رسید با یک جعبه شیرینی... 
سکوت این بار پیرمرد طولانی شد. هاج و واج نگاهش می‌کردم. لرزشی چانه‌اش را فراگرفته بود. در دنیای کودکی‌ام داشتم تصویر پاسدار مهربانی را تصور می‌کردم که دلش به‌حال پیرمرد داغدار سوخته بود و می‌خواست دلداریش بدهد.
-آره پاسداری با یک جعبه شیرینی و مقداری پول به من نزدیک شد بمن تبریک گفت من دامادتم! 
هق هق پیرمرد دیگر مجالش نداد و من هم همراهش شروع به‌گریه کردم. اشک از محاسن سپیدش جاری شد و چون دانه‌های درشت باران روی خاک اره‌های کف کارگاه فرو ریخت. آقای عسگری بلند شد و رفت و دیگر به من نگاه نکرد. دوباره به یاد حرفهای مادرم افتادم که آقای عسکری وقتی دنبال دخترش رفت دیگر کمر راست نکرد.
در آن سن؛ زیاد حرفهای آقای عسکری را نفهمیدم و درد جانکاهی را که تحمل می‌کرد، متوجه نشدم و حتا وقتی آن روز از کارگاهش حیران و مبهوت خارج می‌شدم و او دوباره صدایم کرد، نمی‌دانستم این «راز» چگونه سرنوشت مرا تعیین می‌کند.
پیرمرد در حالی که تلاش می‌کرد بر هجوم اندوه غلبه کند به من نزدیک شد و گفت:
دیگر آن روز هیچ چیز نفهمیدم، تنها یادم هست که جسد مینای نازنینم را بردیم به خانه و غسلش دادیم و در این بین شیخ حسن زاهدی که مثل سگی آن روز در شهر ما گلوگاه، پارس می‌کرد، اجازه نداد کسی بر پیکر پاک دخترم نماز بخواند. البته که دخترم به نماز این ناپاکان نیاز نداشت و رفت.
آن روز موقع خدا حافظی پیرمرد از من قول گرفت که روزی اگر دادگاهی تشکیل شد از جانب او وکیل هستم که راز مینایش را بی‌کم و کاست افشا کنم. می‌گفت، یقین دارم که روزی چنین دادگاهی تشکیل خواهد شد. چون خدا که نمی‌تواند این ظلم نابخشودنی به من و مینایم را نادیده بگیرد. من پیرمرد از جانم ترسیدم. چون در همین گلوگاه پاسداران تهدیدم کردند که اگر چیزی بگویم به من هم مثل دخترم تجاوز خواهند کرد و سر به نیست... .
می گفت: در هر دادگاهی با اطمینان این راز را شهادت بده، مطمئن باش واقعیت داستان فراتر از آن چیزی است که توانستم به تو بگویم... مطمئن باش.
حالا که ۳۶سال از رازداری من گذشته است، من در کسوت رزمنده ارتش آزادی تمامی این سالیان را با راز پیرمرد مهربانی گذرانده‌ام که شاید دیگر در قید حیات نباشد. و امروز با همان یقینی که پیرمرد داغدیده حرف می‌زد، در دادگاه بیکرانی که از جنبش دادخواهی در گوشه گوشه این خاک تشکیل شده است شهادت می‌دهم که مینا نه فقط تلاونگ پدر پیرش، بلکه تلاونگ خاموشی ناپذیر مردمی شده است که هر کدامشان صدها داغ مثل آقای عسکری دارند و فریاد می‌زند: نگذارید رازها بمیرند.

با ما در کانال تلگرام پیشتازان راه آزادی ایران همراه باشید
https://t.me/shahidanAzadai96

۱۳۹۶ مرداد ۳۰, دوشنبه

مجاهد شهید سیدقاسم شهدایی


مشخصات مجاهد شهید سیدقاسم (بهزاد) شهدایی
محل تولد: بابل
تحصيل: دیپلم
سن: 26
محل شهادت: ساری
زمان شهادت: 1367

به یاد قهرمان سر بدار سیدقاسم (بهزاد) شهدایی
«آخرین بار قبل از آزادشدنم از زندان، تنها از طریق مورس با او ارتباط داشتم. چند شعر را، که گویا خودش در زندان سروده بود، از طریق مورس منتقل کرد و سفارشش این بود که من از زندان خارج کنم. قسمتی از یکی از آن شعرها چنین است

شب‌پرستان همگی تیغ‌به‌کف، هلهله‌زن
در کمینند بر این پرده که نامش تاری است
تا که خورشید برآید ز پس کوه بلند
از همه سوی بتازند و اسیرش سازند
بکشانندش و در لجهٌ خون اندازند
لیک خورشید نخواهد مردن
نشده شعلهٌ یک شمع دل‌افروز خموش
باز خورشید دگر سر زند از کوه بلند
تیغ الماسش از هم بدرد پردهٌ شب 

قاسم (بهزاد) در سال 1341در بابل متولد شد. او با لبخند همیشگی و متانتی که در رفتارش بود و با شیفتگی به سازمان و رهبریش از محبوبیت عجیبی در میان بچه‌ها برخوردار بود.
از نخستین روزهای پاگرفتن تشکیلات هواداران مجاهدین در بابل، به‌طور حرفه‌یی به جمع مجاهدین پیوست و هر روز مسئولیتهای سنگین‌تری به‌عهده گرفت. پیش از دستگیری مسئولیت بخشی از نیروهای محلات بابل را به‌عهده داشت. بعد از دستگیری در زندان نیز بسیار فعال بود و لحظه‌یی از کار تشکیلاتی و سروسامان دادن به مقاومت در زندان غافل نبود. بچه‌های بابل در مناسبات تشکیلاتی مستحکمی تحت نظارت او قرار داشتند و حتی در نقل و انتقال به زندانهای ساری و گرگان و اوین رشته‌های پیوند تشکیلاتیشان را به مدد رهنمودها و تلاش بهزاد حفظ کرده بودند.
بهزاد در همان آغاز دستگیریش توانسته بود دشمن را خام کند و چنین وانمود کرده بود که بعد از سال59 دیگر فعالیت چندانی نداشته و برایش حکم اعدام معلق صادر کردند. در سال61 در جریان یک طرح دقیق و موفق به بهانهٌ یک بیماری خاص در بیرون زندان قراری اجرا کرد تا از رهنمودهای سازمان در مورد نحوهٌ مقاومت در زندان مطلع شود. از سال61 تا 63 به زندانهای مختلف و از جمله اوین و گوهردشت منتقل شد. بیش از یکسال‌ونیم در سلولهای انفرادی زندان گوهردشت به‌سر برد. در بازگشت از تبعید به زندانهای مختلف حکم اعدام تعلیقی او ابتدا به حبس‌ابد و سپس به 10سال زندان تبدیل شد.
علاوه بر روحیهٌ سرشار و مقاومش، از دانش انقلابی و ذهنی فعال و توانا برخوردار بود و مجموعهٌ خصوصیاتش او را به سمبلی از مقاومت بچه‌ها تبدیل کرده بود.
هنگامی که سال64 در سپاه بابل خبر انقلاب ایدئولوژیک را شنیدیم، بهزاد می‌گفت: «سازمان هر روز مرزهایی جدیدی از فدا را درمی‌نوردد. ای‌کاش ما نیز بتوانیم وظایف خودمان را نسبت به رهبری انجام دهیم».تشکیلات زندان بابل به یمن وجود قهرمانانی چون بهزاد در میان زندانها به دژ آهنین معروف شده بود. کمتر زندانی بود که تا سال67 از این زندان آزاد شود و به ارتش آزادیبخش نپیوندد».

مریم رجوی: آخوندها ناچار شدند از سیاست پنهان‌کاری درباره قتل‌عام سال ۶۷عقب‌نشینی کنند. توطئه سکوت‌ شکست خورد. مقامات رژیم تلاش کردند دلایلی برای این کشتار بزرگ ارائه کنند. اما حتی نتوانستند بسیاری آخوندهای حکومتی را به‌دفاع از فتوای خمینی بکشانند. در حقیقت، چشم‌انداز سرنگونی، زبان مدافعان و همسویان رژیم را بند آورد.

با ما در کانال تلگرام پیشتازان راه آزادی ایران همراه باشید
https://t.me/shahidanAzadai96

۱۳۹۶ مرداد ۲۷, جمعه

مجاهد شهید جمشید بابانژاد


مشخصات مجاهد شهید جمشید بابانژاد
محل تولد: بابل
شغل: کارگر
تحصيل: دیپلم
سن: 28
محل شهادت: ساری
زمان شهادت: 1360

مریم رجوی: جوانان دلیر و قیام‌آفرین در سراسر میهن اسیر را فرا می‌خوانم که برای واداشتن سران رژیم، به‌ انتشار اسامی کامل قتل‌عام‌شدگان و نشانی مزارهای آنها و اسامی جلادان این کشتار، دست به اعتراض بزنند.

با ما در کانال تلگرام پیشتازان راه آزادی ایران همراه باشید
https://t.me/shahidanAzadai96

۱۳۹۶ مرداد ۱۲, پنجشنبه

مجاهد شهید جمشید فرمانبردار قادیکلائی


مشخصات مجاهد شهید جمشید فرمانبردار قادیکلائی
محل تولد: قائمشهر
شغل - 
تحصيل: -
سن: -
محل شهادت: قائمشهر
زمان شهادت: 1360

متاسفانه از اين شهيد  قهرمان عکس، خاطرات، زندگینامه نداريم بنابراين از هموطنانى كه اين قهرمان خلق را مي‌شناسند درخواست داريم اطلاعات خود را به آدرس aida.nikjo@gmail.com براى ما ارسال كنند.

مریم رجوی: در یک سال اخیر، یاران و هواداران مقاومت با به‌خطر انداختن جان و زندگی خود، اسامی شمار دیگری از قتل‌عام‌شدگان و نشانی مزارها و نیز اطلاعات مربوط به‌ اعضای هیأت‌های مرگ در استانها را جمع‌آوری کرده‌اند. 
از همه آنها و از عموم کسانی که طی یک سال گذشته، به جنبش دادخواهی پیوستند، از جوانان و دانشجویانی که در هر فرصت، فریاد دادخواهی قتل‌عام ۶۷را سردادند و زندانیانی که در سخت‌ترین شرایط از این جنبش، حمایت کردند، قدردانی می‌کنم. 

با ما در کانال تلگرام پیشتازان راه آزادی ایران همراه باشید
https://t.me/shahidanAzadai96

۱۳۹۶ مرداد ۱۰, سه‌شنبه

مجاهد شهید کریم بهار


مشخصات مجاهد شهید کریم بهار
محل تولد: چالوس
شغل - 
تحصيل: -
سن: 22
محل شهادت: بابل
زمان شهادت: 1362

متاسفانه از اين شهيد  قهرمان عکس، خاطره، زندگینامه نداريم بنابراين از هموطنانى كه اين قهرمان خلق را مي‌شناسند درخواست داريم اطلاعات خود را به آدرس aida.nikjo@gmail.com براى ما ارسال كنند.

مریم رجوی: از خانواده‌های شهیدان و زندانیان سیاسی می‌خواهم که با حضور بر سر مزار شهیدان، حق پایمال‌شده خود برای برپایی مراسم بزرگداشت فرزندان قهرمان خود را به رژیم آخوندی تحمیل کنند. 

با ما در کانال تلگرام پیشتازان راه آزادی ایران همراه باشید
https://t.me/shahidanAzadai96

مجاهد شهید کیوان مرزبان


مشخصات مجاهد شهید کیوان (کاظم) مرزبان
محل تولد: قائمشهر
شغل - 
تحصيل: -
سن: -
محل شهادت: اهواز
زمان شهادت: 1365

مریم رجوی: خونهای مجاهدین و مبارزین آرمانخواه، هرگز از جوشش بازنمی‌ماند و در تمام این سالیان، روح عصیان و اعتراض جامعه ایران در پیکار با رژیم ولایت فقیه بوده است.

با ما در کانال تلگرام پیشتازان راه آزادی ایران همراه باشید
https://t.me/shahidanAzadai96

۱۳۹۶ مرداد ۱, یکشنبه

مشخصات مجاهد شهید عباس افغان




مشخصات مجاهد شهید عباس افغان
محل تولد: آمل
شغل : مهندس
سن: 27
محل شهادت: کرج
زمان شهادت: 1367
 عباس قهرمان در اثر شکنجه های وحشیانه دژخیمان خمینی در زندان تعادل روحی خود را از دست داده بود اما او را هم  اعدام کردند.
حدیث مرد مومن با تو گویم که چون مرگش رسد خندان بمیرد
ننگ و نفرین به نظام خبیث ولایت فریادمان #سرنگونی #سرنگونی #سرنگونی کل #ولایتـ_فقیه
#جنبش_دادخواهی
#دادخواهی67
#نه_به_اعدام
#اعدام
#تابستان۶۷
#قتل_عام۶۷
#خاوران
#ایرانشهر
#سیستان_بلوچستان
#آذربایجان #تبریز #همدان #اندیمشک #بوکان #سنندج #ارومیه #اردبیل #بوشهر #تهران #قزوین #اصفهان #گیلان #کردستان #نیشابور #مازندران  #ایران  #جنبش_دادخواهی #ایران #اعدام #زندانی_سیاسی #حقوق_بشر #مریم_رجوی  #خوزستان  #شیراز #اهواز #tehran  #مقاومت #مجاهدین #ایران #مسعودرجوی
با ما درکانال جدید پیشتازان راه آزادی ایران همراه باشید
 https://t.me/shahidanAzadai96
@elhamazarpor

۱۳۹۶ تیر ۲۸, چهارشنبه

درگذشت مجاهد خلق علی رمضان نژاد در آلبانی



مجاهد خلق احمدعلی رمضان نژاد فرزند قهرمان مردم آمل متولد سال 1337که در جریان انقلاب ضدسلطنتی به مجاهدین پیوسته بود، غروب سه‌شنبه 27تیرماه در بیمارستان مادر ترزا در آلبانی در اثر ایست قلبی جان باخت و به جاودانه فروغها پیوست. این مجاهد صدیق بیش از 3سال در زندانهای خمینی ضدبشر در سپاه آمل و ساری در معرض انواع شکنجه و فشار قرار داشت اما جانانه مقاومت کرد. وی پس از آزادی از زندان در سال 1364بار دیگر به پایگاههای مجاهدین در منطقه مرزی ایران و عراق پیوست و پس از تأسیس ارتش آزادیبخش ملی ایران در تمامی عملیات آن شرکت داشت و سرانجام پس از 14سال پایداری در اشرف و لیبرتی در مرداد 1395به آلبانی آمد و تحت معالجه قرار گرفت.
سلام و درود بر او و 40سال رزم بی‌امان در صفوف مجاهدین و ارتش آزادی در برابر شاه و شیخ برای آزادی خلق و میهن
خانم مریم رجوی فقدان دریغ انگیز این مجاهد صدیق را به همرزمان و بستگان او و مردم آمل تسلیت گفت.

#جنبش_دادخواهی
#دادخواهی67
#نه_به_اعدام
#اعدام
#تابستان۶۷
#قتل_عام۶۷
#خاوران
#ایرانشهر
#سیستان_بلوچستان
#آذربایجان #تبریز #همدان #اندیمشک #بوکان #سنندج #ارومیه #اردبیل #بوشهر #تهران #قزوین #اصفهان #ایران #کردستان #نیشابور #قتلعام  #ایران  #جنبش_دادخواهی #ایران #اعدام #زندانی_سیاسی #حقوق_بشر #مریم_رجوی  #خوزستان  #شیراز #اهواز #tehran  #مقاومت #مجاهدین #ایران #مسعودرجوی
با ما درکانال جدید پیشتازان راه آزادی ایران همراه باشید
 https://t.me/shahidanAzadai96
@elhamazarpor

۱۳۹۶ تیر ۱۸, یکشنبه

مشخصات مجاهد شهید رحمان علی آبادیان



مشخصات مجاهد شهید رحمان  علی آبادیان
محل تولد: بابل
شغل : مهندس
سن: 35
محل شهادت: بابل
زمان شهادت: 1362

درصورتیکه عکس ویا مشخصاتی از این شهید دارید که به ما درتکمیل این لیست گرانبها کمک کند دریغ نکنید برای ثبت در سینه تاریخ می خواهیم .
در حاکمیت آخوندها، ناله‌های بسیاری در گلوها شکسته شده، خون‌های بسیاری ریخته شده و حق‌های بی‌شماری پایمال شده است.
حالا زمان دادخواهی است، یعنی زمان احیای همه آن خون‌ها و حق‌ها و البته بالاترین حق که حق آزادی و حق حاکمیت مردم ایران است. مریم رجوی
#آذربایجان #تبریز #همدان #اندیمشک #بوکان #سنندج #ارومیه #اردبیل #بوشهر #تهران #قزوین #اصفحان #ایران #کردستان #نیشابور #قتلعام67# جنبش_دادخواهی #ایران #اعدام #زندانی_سیاسی #حقوق_بشر #مریم_رجوی  #خوزستان  #شیراز #اهواز#tehran #مقاومت #مجاهدین #ایران# مسعودرجوی
با ما درکانال جدید پیشتازان راه آزادی ایران همراه باشید

 https://t.me/shahidanAzadai96
@elhamazarpor

۱۳۹۶ تیر ۳, شنبه

مشخصات مجاهد شهید حامد مجریان


مشخصات مجاهد شهید حامد مجریان
محل تولد: گلوگاه مازنداران
سن: 25 سال
فرزند: داراي 2 دختر
تاريخ شهادت: 29خرداد1360
محل شهادت: بهشهر
صدور حكم اعدام: دادستان جنايتكار خوشخو  - حاكم ضدشرع بهشهر بنام ايماني
در حاکمیت آخوندها، ناله‌های بسیاری در گلوها شکسته شده، خون‌های بسیاری ریخته شده و حق‌های بی‌شماری پایمال شده است.
حالا زمان دادخواهی است، یعنی زمان احیای همه آن خون‌ها و حق‌ها و البته بالاترین حق که حق آزادی و حق حاکمیت مردم ایران است. مریم رجوی
#آذربایجان #تبریز #میاندوآب #بناب #بوکان #کفتر #ارومیه #اردبیل #بوشهر #اهواز #تهران #قزوین #زنجان #ایران #کنگان #آذرشهر #ملکان #همدان#ملکان
#قتلعام67 #جنبش_دادخواهی #ایران #اعدام #زندانی_سیاسی #حقوق_بشر #مریم_رجوی #تهران #تبریز #خوزستان  #شیراز #اهواز  #tehran #مقاومت #مجاهدین #ایران
با ما درکانال جدید پیشتازان راه آزادی ایران همراه باشید

 https://t.me/shahidanAzadai96
@elhamazarpor

۱۳۹۶ خرداد ۳۰, سه‌شنبه

بهشهر و گلوگاه، سركوب بيرحمانه و كشتار وحشيانه



بهشهر از شهرهاي استان مازندران است. با جمعيتي حدود200هزار نفر و گلوگاه در 25كيلومتري آن و بندرگز قرار دارد. مجاهدين در اين دو شهر كوچك، مانند اغلب شهرهاي مازندران بلافاصله بعد از انقلاب ضدسلطنتي با استقبال گسترده مردمي مواجه شدند. هواداران سازمان در بهشهر در «انجمن جوانان موحد» گردآمدند. اما همراه با اوجگيري مبارزه با ارتجاع، عناصر معلوم الحال وابستة حكومتي كه ظرفيت شنيدن و ديدن اقبال مردم از مجاهدين را نداشتند شروع به آزار و اذيت و حتي حمله و مجروح كردن هواداران كردند. سردسته فالانژهاي بهشهر فردي بود به نام «احمد توكلي» كه بعدها به خاطر خوشخدمتي ها و چماقداري هايش به وكالت از بهشهر و تهران و وزارت كار رژيم ارتقا درجه يافت.



 اين فرد براي خودش باندي به راه انداخته بود كه با چوب و چماق و قمه به هواداران و تجمعات مجاهدين، حتي در شهرهاي ديگر مازندران، حمله مي كردند و با وحشيگري تمام به ضرب و جرح هواداران مي پرداختند. احمد توكلي و حزب جمهوري اسلامي با پشتيباني كامل سپاه پاسداران در بهشهر هرچه كه مي خواستند انجام مي دادند و جوابگوي هيچ عمل ضد انقلابي خود هم نبودند. از جمله در فروردين 59 آنان به دفتر انجمن جوانان موحد حمله كردند. اين حمله يك برنامه از پيش طراحي شده به سبك «خميني» بود. آنها ابتدا فخرالدين حجازي، معركه گردان سراسري فالانژها، را براي سخنراني و تهيج مردم به بهشهر فراخواندند. او در سخنراني خود گفت: اين شهر استالين گراد است يا يك شهر اسلامي؟ و بعد از آن عناصر فالانژ كه از قبل سازماندهي شده بودند، تحت نام «مردم»! به دفتر انجمن جوانان موحد حمله كردند. بلافاصله يك كمپرسي سنگ كنار رودخانه در جلو انجمن خالي شد و مهاجمان با سنگ به دفتر انجمن حمله كردند. تمام پنجره ها و اتاقها درهم شكسته شد و ساختمان انجمن به صورت ويرانه اي درآمد. اما مقاومت ساكنان دفتر انجمن ادامه يافت. بعد از حملات چماقداران سپاه پاسداران به صورت علني و رسمي دخالت كرد. پاسداران از ساختمانهاي اطراف توانستند به داخل انجمن راه يابند و با چاقو و پنجه بوكس و قمه به جان هواداراني پرداختند كه در آنجا بودند. در اين حمله تعداد زيادي از خواهران و برادران مجروح شدند. از جمله برادر مجاهد محمود باقي پور با پنجه بوكس مورد تهاجم قرار گرفت و يك چشم خود را از دست داد. 


برادر مجاهد محمود باقی پور که در جریان حمله چماقداران یک چشم خود را از دست داد

 مقاومت ادامه يافت تا صبح كه خانواده ها به اعتراض برخاستند و در گرد انجمن اجتماع كردند. عاقبت رژيم در برابر مقاومت خونين هواداران مجبور به عقب نشيني شد. ارگانهاي ديگر خود نظير شهرباني را وارد كرد تا به نحوي قضيه را فيصله دهد. از هواداراني كه در اين مقاومت خونين حضور داشتند برخي در سالهاي بعد به شهادت رسيدند. از جمله آنان مي توان از خواهران مجاهد منير يعقوبيان و عصمت رضوي نام برد. فرمانده دلير فرهاد جوادي آن روز صحنه نيز در 6مرداد1360 همراه با مجاهدين خلق فردوس سراج و اسفنديار كامران توسط پاسداران اعدام شد.
اما همچنان كه پيش بيني مي شد به طور قانونمند حملات چماقداري و  عناصر چماقدار نمي توانستند به صورت نامحدود ادامه يابد. لذا همپاي پيچيده شدن و سازمان يافتن مقاومت آنها نيز در ارگانهاي مختلف سركوب سازماندهي شدند تا تهاجمات و كشتار خود را در لباس قانون گسترش دهند. اين بود كه احمد توكلي آخوند ايماني را به عنوان حاكم شرع و جنايتكار ديگري به نام خوشخو را براي دادگاه به اصطلاح انقلاب اسلامی به بهشهر فراخواند تا سركوب و كشتار را ادامه دهند. خود احمد توكلي با نام مستعار ايرج بازجو و شكنجه گري بود كه رذيلانه ترين شكنجه ها را در حق مجاهدين اعمال كرد. اين تيم كشتار و سركوب در زندان عباس آباد بهشهر تا سال1363 هرچه كه توانستند بي وقفه درباره مجاهدين كوتاهي نكردند. آن چنان كه يكي از زندانبانان خود زندان عباس آباد با اشاره به كنده درختي در حياط زندان گفته بود اگر اين كنده درخت زبان داشت می گفت, چندین و چند زندانی مجاهد را به این درخت بستند و تیر باران کرده اند. فالانژترين عناصر همراه با عقب مانده ترين افراد اجتماعي به خدمت گرفته مي شوند و به كشتار فجيع ترين جوانان شهر مي پردازند. نوشته اند كه در كردكوي، در نزديكي 50كيلومتري بهشهر، يك بسيجي تركش خورده با ويلچر همه كارة زندان مي شود و با يك دست شلاق و دست ديگر كلت كمري خود بيشترين فشارها را به زندانيان وارد مي كند. زندانيان زندان عباس آباد گزارش داده اند كه حتي پس از محاكمه و دريافت حكم تأمين نداشته اند و هر از گاهي بازجويان به سراغشان مي آمده و بازجويي ها دوباره از سر گرفته مي شده است.
در جريان قتل عام سال67 تعدادي از زندانيان زندان عباس آباد را به ساري، در 54كيلومتري بهشهر، به عنوان مركز استان منتقل مي كنند. زنداني كه به علت مركزيت و بزرگتر بودن تعداد بيشتري مجاهد  اسير داشت و كشتار بيشتري در آن صورت گرفته بود. به گزارش يك زنداني غير مجاهد كه در آن زمان در زندان عباس آباد بوده است بعد از قتل عام تنها 5زنداني مجاهد باقي مانده بود. همين زنداني غير مجاهد نوشته است: «تسویه خونین در زندان های مازندران فقط محدود به تابستان ۶۷ نبود. کشتار تا پایان سال ۶۷ هم ادامه داشت. در زندان های آمل و گرگان و بابل پس از باصطلاح پاکسازی , همچنان اعدام با شیوه ,"دار زدن" و" تیرباران" انجام می گرفت. شهر چالوس یکی از مراکز استقرارهیأت مرگ و برنامه ریزی در زمینه تسویه و کشتار زندانها بود».
اعدام شدگان در بهشهر را عمدتا در گورستان بهشت فاطمه دفن كرده اند. برخي اعدام شدگان در ساير شهرهاي ديگر مازندران را به شهرهاي ديگري منتقل كرده و دفن كرده اند. مثلا مجاهد شهيد بتول اسدي را در زندان  رشت اعدام كردند اما مزارش در گورستان گلوگاه، 25كيلومتري بهشهر، است. در زير مزار چند مجاهد شهيد در گلوگاه را ملاحظه مي كنيد. 

اين شهيدان از شهيدان سالهاي اول دهة 1360 هستند. 

۱۳۹۶ خرداد ۲۸, یکشنبه

كتالم با مجاهديني پاكباز و گورهايي شناخته شده و ناشده



در گزارشي كه توسط يك شاهد عيني در كتالم رامسر نوشته شده مي خوانيم:‌«در مرداد60 عمويم مجاهد شهيد نصرالله يوسف‌طالشي را تيرباران كردند.



 او معلمي شريف بود كه به‌خاطر خصايل انساني و انقلابيش بسيار مورد احترام اهالي بود. حكم اعدام او را نماينده ولي‌فقيه به ‌نام آخوند الله‌بدشتي در چالوس صادر كرد. پاسداران اجازه دفن او را در گورستان به ‌ما ندادند. گفتند او كافر بوده و نبايد در گورستان مسلمانان دفن شود. به‌ناچار او را در باغ چاي روبه‌روي خانه‌مان دفن كرديم. در آن روزها پسر خردسال نصرالله برسر مزار پدر مي‌رفت و آن جا بازي مي‌كرد. اين جريان تأثير انگيزاننده‌ بسيار زيادي روي مردم داشت». 


هم‌چنين در كتالم  مزدوران رژيم آخوندي مجاهد شهيد مريم كوزه‌گري را ، در حالي كه باردار بود، تيرباران كرده و اجازة دفن او را در گورستان عمومي ندادند. خانواده‌اش او را در سادات‌محله روبه‌روي خانه‌شان دفن كردند».
ننگ و نفرین به نظام خبیث ولایت فریادمان #سرنگونی #سرنگونی #سرنگونی کل #ولایتـ_فقیه
#آذربایجان #تبریز #میاندوآب #بناب #بوکان #کفتر #ارومیه #اردبیل #بوشهر #اهواز #تهران #قزوین #زنجان #ایران #کنگان #آذرشهر
#قتلعام67 #جنبش_دادخواهی #ایران #اعدام #زندانی_سیاسی #حقوق_بشر #مریم_رجوی #تهران #تبریز #خوزستان #شیراز #اهواز #tehran #مقاومت #مجاهدین #ایران
با ما درکانال جدید پیشتازان راه آزادی ایران همراه باشید
 https://t.me/shahidanAzadai96
@tarikhnevisan

رامسر با مجاهديني پاكباز و گورهايي شناخته شده و ناشده



مازندران را سرزمين شيران و پهلوانان شناخته اند. اين واقعيت را به طور خاص بعد از حاكميت آخوندها و به سرقت رفتن انقلاب ضد سلطنتي مي توان ديد. استقبال اقشار مختلف مردم، به ويژه جوانان و روشنفكران، از مجاهدين به اندازه اي چشم گير بود كه برق از چشمان دشمنان خلق و مزدوران رژيم آخوندي پرانده بود. اين بود كه پا به پاي گسترش مقاومت بر شقاوت و بيرحمي مزدوران افزود. نگاهي به رامسر و رفتار مزدوران با مجاهدين اسير و شهيد گوياي واقعيتي است بي نياز از توضيح:
مجاهد خلق بيژن رحيميان در سال1382 به كاروان شهيدان مجاهد خلق پيوست. او اهل رامسر و از فعالان دوران مبارزه سياسي با آخوندها بود و به همين خاطر چند سالي را در زندان آنها سپري كرده بود. رزمنده ارتش آزاديبخش بيژن رحيميان در گزارشي پيرامون برخورد مزدوران رژيم آخوندي با اجساد شهيدان مجاهد خلق نوشته است:‌



«رامسر از مناطق فعال در مازندران بود. به‌همين دليل كينة عناصر و عوامل رژيم با مجاهدين و ميليشياهاي اين شهر بسيار زياد بود. بعد از شروع مبارزه مسلحانه بسياري از تيرباران شدگان كساني بودند كه قبل از 30خرداد60 دستگير شده بودند. با وجود اين، آخوندها در اوج شقاوت آنان را پس از شكنجه هاي بسيار اعدام كردند. مجاهد شهيد شكرالله محمد شريفي يكي ديگر از اين موارد بود. او در 23خرداد60، در جريان يك تظاهرات دستگير و بعد از 30خرداد و پس از تحمل شكنجه‌هاي بسيار اعدام شد. پاسداران به‌خانواده‌اش اجازه ندادند پيكر‌ او را در گورستان عمومي دفن كنند و آنها به‌ناگزير شكرالله را در يك باغ پرتقال در روستاي چپرسر دفن كردند.  اين دنائت به‌صورتي كينه‌توزانه تر شامل مجاهديني شد كه بعد از 30خرداد دستگير شدند. مثلاً نعمت بلوري قهرمان كشتى  23ساله يكي از شهيداني است كه در جريان تظاهرات مهر ماه 60، در خانة مجاهد شهيد خيرالله اقبالي‌نژاد به‌شهادت رسيد. پاسداران جسد او را پشت يك ماشين مزدا گذاشتند و به‌حياط زندان سپاه بردند. در آن جا با سرنيزه به‌جسد حمله و آن را تكه تكه كردند. بعد برروي او رگبار بستند. سرانجام پيكر شرحه شرحه نعمت را به‌مادر پيرش(پدر نداشت) تحويل داده و پول گلوله‌هايي را كه به‌او زده بودند، گرفتند. به‌مادر اجازة دفن فرزندش را در گورستان محله ندادند و او مجبور شد نعمت را در زيرزمين خانه‌اش (واقع در آخوند محله) دفن كند. در بهار 61، برادرم مجاهد شهيد بهمن رحيميان


 و مجاهد شهيد مختارخان طالشي و يكي ديگر از مجاهدين را در جنگلهاي رامسر دستگير كردند. پس از شكنجه‌هاي وحشيانه آنها را طناب پيچ كرده پشت يك وانت بستند و در شهر گرداندند. آنها را به ‌روبه‌روي محل سپاه در حوالي ميدان آزادي بردند. وقتي جمعيت زيادي جمع شد آنها را روي يك پيت حلبي نشاندند و در جلو چشم همه اعدام مصنوعي كردند. صداي اعتراض مردم بلند شد. اما آنها بار ديگر مختار را به ‌همان‌جا آورده و اين بار به‌ صورت واقعي جلو چشم صدها نفر از مردم تيرباران كردند. چند نفر از مردم در همان جا به‌حالت غش افتادند. در نهايت‌جسد شهيد مختار را تحويل خانواده‌اش دادند. اما خانواده او هم اين اجازه را نيافت كه جسد را در گورستان عمومي شهر دفن كند. به ‌ناچارشهيد مختار در جلو خانه‌اش در طالش محله دفن شد. بهمن را به‌خرم‌آباد تنكابن بردند و مانند مختار در ملأ‌عام تيرباران كردند. جسد متلاشي شده او را تحويل داده اما اجازة دفنش را ندادند. وقتي در حال دفن بهمن بوديم پاسداران حمله كرده و به‌ مادرمان گفتند: «براي منافق نبايد گريه كني و...». پيش از آن نيز برادر كوچكترم فيروز


 را در سال 1360تيرباران كرده و اجازة دفن جسد او را به‌ مادرمان نداده بودند. ما مجبور شديم او را در گورستاني خارج از شهر (بالاتر از شهيد محله) دفن كنيم.  پس از شهادت دو برادرم خانوادة ما را تحت فشار و آزار بسيار زيادي قرار دادند. همة ما را از كار دولتي محروم كردند. ماهها خانه‌مان را تحت نظر داشتند و با انواع حيله‌ها اذيتمان مي‌كردند. چند بار مسلحانه به‌خانه حمله كردند و اعضاي خانواده را دستگير و زنداني و شكنجه كردند. حتي برادر كوچكم را نيز دستگير و شكنجه كرده بودند».
 به نمونه ديگري بپردازيم. مجاهدقهرمان شهيد اصغر شعباني از ورزشكاران معروف رامسر، در ميان دوستان و آشنايان به علت خصلتهاي جوانمردي و پهلواني شناخته شده بود. او در سال 1340 در رامسر متولد شد و همراه با پيروزي انقلاب ضدسلطنتي به انبوه هواداران مجاهدين پيوست.

 اصغر قهرمان در 19 شهريور1360 در رامسر طي يك درگيري مسلحانه به شهادت رسيد. مزدوران جسد وي را به پارك موتوري در داخل سپاه مي برند و به خانواده اش اطلاع مي دهند به شرطي جسد را تحويل مي دهند كه پول فشنگها را بدهند. مادر قهرمان  اصغر، كه خود شيرزني هوادار سازمان بود، بعد از درگيري با مزدوران جسد فرزندش را تحويل گرفت. اما مزدوران اجازه تشيع جنازه و.....مراسم نمي دهند. خانواده جسد را در يك مزار قديمي  و دور روستايي  به نام   جواهردره   مزار ” تنگ دره”   دفن مي كنند.
                                    مزار مجاهد شهید اصغرشعبانی
#قتلعام67 #جنبش_دادخواهی #ایران #اعدام #زندانی_سیاسی #حقوق_بشر #مریم_رجوی #تهران #تبریز #خوزستان  #شیراز #اهواز  #tehran #مقاومت #مجاهدین #ایران
با ما درکانال پیشتازان راه آزادی ایران همراه باشید
https://t.me/shahidanAzadi96