۱۳۹۵ بهمن ۲۰, چهارشنبه

با امید به‌آینده ‌یی درخشان و پرشکوه، در بند هم، چون شیر خروشید مجاهد شهید حوا برزگر




 مشخصات شهید حوا برزگر

محل تولد: قائمشهر

شغل - تحصيل: دیپلم

سن: 23

محل شهادت: قائمشهر

زمان شهادت: 1360
با امید به‌آینده ‌یی درخشان و پرشکوه، در بند هم، چون شیر خروشید

نگاهی به‌زندگینامه مجاهد شهید حوا برزگر

مجاهد شهید حوا برزگر در سال1337 در یكی از روستاهای محروم قائمشهر (چمازكتی) چشم به‌جهان گشود. وی از همان ابتدای دوران كودكی خود، مانند سایر زحمتكشان روستایی آن‌سامان در دامان فقر و رنج بزرگ شد. دوران تحصیلات ابتدایی را در روستا، و متوسطه را در دبیرستان پویای قائمشهر به‌پایان رساند. حوا در دوران تحصیل خود نه‌تنها از‌جمله دانش‌آموزان ممتاز كلاس بود بلكه به‌دلیل خصوصیات مردمی‌اش محبوب همه معلمین و شاگردان كلاس بود.
حوا همیشه در جستجوی راهی برای پایان بخشیدن به‌ وضعیت وخیم مردمی بود كه طی سالیان با آنها زندگی كرده بود. او فعالیتهای مبارزاتی خود را با شروع تظاهرات و اعتراضهای مردمی برای سرنگونی رژیم شاه آغاز كرد. او، همگام با مردم شهر، در افشای جنایات شاه شركت فعال داشت. حوا عضو یكی از هسته‌های مخفی هوادار سازمان در قائمشهر بود كه در آن‌زمان با پخش اطلاعیه و اعلامیه،‌مردم شهر را برای راهپیماییها و فعالیتهای مبارزاتی در مدرسه و محله و روستا بسیج می‌كرد. او برای شركت در نشستهای هسته مقاومت می‌بایست مسافت زیادی را از روستا به‌شهر پیاده طی كند، اما به‌رغم همه محدودیتها و مشكلاتی كه داشت همیشه از اولین افراد حاضر در نشستها و مراسم و دیگر برنامه‌ها بود.
از‌جمله فعالیتهای حوا در دوران قیام خلق، شركت در اعتصابات سراسری مدارس، بسیج نیروهای روستایی به‌خصوص زنان و خواهران جوان و دانش‌آموز در تظاهرات و پخش كتاب و اعلامیه در سطح روستا بود. او در برخورد با مسائل و مشكلات با گشاده‌رویی برخورد كرده و به‌استقبال آنها می‌رفت. وی به‌راستی همانند پرنده‌یی خواهان پرواز و پركشیدن به‌اوج آسمانها بود.
یكی از همرزمان او درباره فعالیتهای مبارزاتی حوا پس از پیروزی انقلاب نوشته‌است: «حوا فعالیت تشكیلاتی خود را به‌عنوان عضو انجمن دانش‌آموزان مسلمان دبیرستان پویا، كه بزرگترین دبیرستان دخترانه شهر بود، آغاز كرد. از همان آغاز با همه مسئولیتهایش همانند دوران قیام برخورد فعال داشت و از اعضای شوراهای اولیه دبیرستانها بود كه در ارتباط با ستاد مجاهدین قرار داشتند. در آن دوران، انجمن در جهت افشای ماهیت ارتجاع حاكم و شناساندن مواضع مجاهدین دست به‌اقدامات گسترده زده و به‌جذب و سازماندهی نیروهای هوادار پرداخته بود.برگزاری مراسم و سخنرانی در مدارس، كار توضیحی، شركت در راهپیماییها، ورزش صبحگاهی و كوهنوردی از‌جمله این فعالیتها بود. حوا ازجمله مسئولان انجمن بود كه با برخوردهای اصولیش توانسته بود امكاناتی ازجمله دفتر انجمن، برنامه ورزش در مدرسه، درست كردن روزنامه و خبرنامه انجمن را به‌راه بیندازد».
به‌زودی دوران تحصیل حوا در دبیرستان به‌پایان می‌رسد و او به‌صورت حرفه‌یی به‌فعالیت می‌پردازد. از این پس او قسمت عمده فعالیتهایش را در روستاها متمركز می‌كند. در گزارشی پیرامون فعالیتهای حوا می‌خوانیم: «او همیشه می‌گفت باید به‌روستائیان آگاهی داد تا دیگربار فریب ارتجاع ‌را نخورند. او در تابستان58 در اردوهایی كه ازطرف جنبش ملی مجاهدین تدارك دیده شده بود، شركت نمود. هم‌چنین مدتی در اردوی منطقه‌یك كه شامل روستاهای شرق قائمشهر از قبیل كوتنا و ابوصالح بود و مدتی در اردوی منطقه‌2 شامل روستاهای جنوب غربی مانند فندری و عرب‌خیل فعالیت می‌كرد. او در این اردوها به‌خصوص در روستای سیدابوصالح همدوش دیگر برادران و خواهرانش در تعلیم و سوادآموزی روستاییان، بهداشت، جاده‌سازی و پل‌سازی و شن‌ریزی و كلاسهای خیاطی و دیگر فعالیتهای عمران شركت فعال داشت. دراثر تماس و برخوردهایی كه با زنان روستایی داشت، به‌خاطر سادگی و بی‌آلایش بودنش به‌ویژه با زنان روستایی ارتباط بسیار نزدیكی برقرار می‌كرد و آنها احساس یگانگی و نزدیكی خاصی با وی داشتند. او به‌قدری محبوب اهالی روستا بود كه هروقت كودكان برای آوردن آب به‌سرچشمه می‌رفتند سراغش را می‌گرفتند. قلب مهربانش همیشه برای مردم می‌تپید و لحظه‌یی از آنان غافل نبود. او با مسئولیتهایش وحدت كامل داشت و هركاری كه به‌وی محول می‌شد از دل و جان انجام می‌داد. هیچ‌وقت كلمه «نه» از زبانش شنیده نمی‌شد». در گزارش دیگری می‌خوانیم:‌«ساده و فروتن بود. هیچ‌كس در برخورد با او احساس جدایی نمی‌كرد. با انگیزه و پیگیر و صادق و امین در گفتار و كردار».
حوا از‌جمله میلیشیاهای پرشوری بود كه به‌دلیل صلاحیتهایش حوزه مسئولیتش مرتباً تغییر می‌كرد و هربار مسئولیت بیشتری به‌دوش می‌كشید.
در سرفصل 30خرداد60 حوا بردامنه مسئولیتهایش افزود و مسئولیت بیشتری را در نهادهای خواهران در بخش اجتماعی‌را به‌عهده گرفت. مدتی بعد مسئولیت چند تیم عملیاتی خواهران را عهده‌دار گشت. یكی از مسئولان او در گزارشی نوشته است: «حوا با روحیه‌یی رزمنده، تیمهای عملیاتی تحت مسئولیتش را سازماندهی می‌كرد. با وجود جّو شدیداً نظامی و امنیتی قائمشهر و با وجود این‌كه خود حوا عنصر شناخته‌شده‌یی بود با سری پرشور و نظمی چشم‌گیر بر سر قرارهایش حاضر می‌شد و یكی از افرادی بود كه تیمهای تحت مسئولیتش به‌صورت روزانه یك عملیات نظامی كوچك ، را انجام می‌دادند. عاقبت حوای قهرمان در اواخر تابستان60 توسط مزدوران شناسایی و دستگیر شد.
در گزارشی پیرامون زندان حوا آمده است:‌«او در مكانی زندانی شد كه دو سال پیش در مدرسه‌اش كانون مبارزه علیه دیكتاتوری شاه را شروع كرده بود. در قائمشهر به‌خاطر كمبود جا، مدرسه پویا را كه بزرگترین مدرسه شهر، و دارای رشته‌های ریاضی، فیزیك و تجربی بود به‌زندان زنان تبدیل كرده بودند و اولین زندانیانش امثال حوا بودند. وقتی او را در آن زندان دیدم خاطرات دوران اعتصابهای دبیرستانها، حمله و هجومهای پلیس و تجدید ‌شد. یادم آمد در اولین اعتصابی كه در مدرسه شده بود 5روز متحصن شدیم و حوا با این‌كه مشكلات خانوادگی بسیاری داشت اما سه‌شبانه‌روز به‌خانه‌اش نرفت. شب و روز در حیاط مدرسه با دیگر دوستان مبارزش به‌مقاومت پرداخت».
در زندان حوای قهرمان به‌زیر شكنجه برده می‌شود. در گزارش یكی از همبندانش می‌خوانیم:‌«حوا فرد شناخته شده‌یی بود به‌همین دلیل جلادان رژیم مانند مختار اسماعیلی، ارسلان، اصغر وكه در رذالت و دنائت شهره آفاق بودند بیشترین فشارها را بر حوا وارد كردند تا او را درهم بشكنند. اما او نه تنها مقاوم و استوار ایستاد بلكه در اوج انقلابیگری تصمیم به‌تهاجم گرفت و در همان زندان به‌یكی از مزدوران به‌نام مختار اسماعیلی حمله كرد و وی را به‌سزاى اعمالش رساند». شرح این عملیات دلاورانه حوا در یكی دیگر از گزارشها چنین آمده است: «در یكی از صبحهای مهر ماه60 خبری مانند توپ در شهر پیچید. "مجاهدین عملیات كردند و مختار اسماعیلی، رئیس جلاد زندان و رئیس لومپن كمیته شهر را مجازات كردند". همه مختار را به‌عنوان یك لات و لومپن می‌شناختند. او در ضرب و شتم هواداران در قائمشهر معروف بود و در شهادت میلیشیا قهرمان سمیه نقره‌خواجا نیز دست داشته است. وقتی خبر در شهر پیچید همه از هم می‌پرسیدند چه كسی این عملیات قهرمانانه را انجام داده است؟ و بعد معلوم شد كه یك خواهر میلیشیا این كار را كرده مردم با تحسین بسیار صدها درود به‌او می‌فرستادند. بلافاصله پس از حمله حوا به‌مختار مسیر خیابان به‌كمیته بسته شد، بیمارستان شهر به‌اشغال پاسداران درآمد، آمبولانسها آژیركشان در رفت‌‌و‌آمد و شهر پر از گشتیها بودند. حادثه‌یی كه در درون زندان صورت گرفت، ولی آنها شهر را محاصره كردند. بله اخبار درست بود. حوا می‌دانست چندروز دیگر تیرباران خواهد شد. لذا تصمیم گرفت آخرین ضربات را بر مزدوران و شكنجه‌گران كمیته و سپاه وارد كند. حوا، قهرمان در زنجیر، توانسته بود به‌طریقی از آشپزخانه زندان كاردی را به‌دست آورد و در صبح زود برنامه‌اش را به‌اجرا درآورد. مختار معمولاً در اتاق كنار اتاق زنان می‌خوابید. خواهران زندانی دلی پر‌كینه از شكنجه‌ها و شلاقها و برخوردهای زشت اخلاقیش داشتند و حوا برای نشان دادن اوج نفرتش، صبح زود به‌بهانه حمام كردن، بلند شد و رفت و كارد را برداشت و با گامهای مصمم به‌طرف مختار رفت، و كارد را در ‌قلبش فرود آورد. سپس به‌سمت كلتی كه در دستان مختار بود حمله‌ور شد و در درگیری بین آنها ناگهان صدای شلیكی برخاست و در نتیجه مزدوران دیگر متوجه شدند و برسر حوا ریختند. او به‌راستی شیری بود كه در بند هم می‌غرید».
بعد از این عملیات متهورانه حوای قهرمان به‌زیر شدیدترین شكنجه‌ها برده می‌شود اما چون كوهی استوار مقاومت می‌كند و عاقبت در 20مهر60 او را برای تیرباران صدا می‌كنند. یكی از همبندان حوا كه شاهد رفتن او به‌میدان تیرباران بوده در گزارشی نوشته است:‌«وقتی صدایش كردند با آمادگی از قبل به‌سرعت برخاست، چادرش را محكم بست و با نهایت خضوع از سایر همبندانش خداحافظی كرد و با غرور تمام از اتاق خارج شد. با فریاد مرگ بر‌خمینی، زنده‌باد آزادی، زندان را ترك كرد. همراه او خواهر مجاهد نسرین خسروی را نیز چون همبند حوا بود، به‌اتهام شركت در این عملیات انقلابی اعدام كردند».
مزدوران از فرط كینه‌یی كه نسبت به‌این زن دلاور مجاهد خلق داشتند با شلیك بیش‌از 6گلوله ژ3، جسدش را متلاشی كرده و سپس برای زهرچشم گرفتن روستاییان جسد متلاشی را به‌خانواده‌اش دادند. در گزارشی از وضعیت دفن حوای قهرمان می‌خوانیم:‌«وقتی جسد را تحویل پدر و مادرش دادند، روستائیان با اندوه بسیار به‌استقبال رفته و جمع شدند تا به‌صورتی شایسته قهرمان خود را در گورستان عمومی ده دفن كنند. اما مزدوران مانع‌شدند. سرانجام جسد توسط خانواده‌اش در خانه‌شان غسل داده شد و در باغچه حیاطشان دفن گردید. همان باغچه‌یی كه حوا روزگاری بر آن بازی می‌كرد و درس می‌خواند. این‌بار حوا در باغچه‌یی دفن شد تا در بهار بزرگ خلق سبز شود، جوانه زند، گل و شكوفه بیاورد و گندم بیاورد و خوشه‌های گندم را به‌طور مساوی بین مردم محروم تقسیم كند».

وصیتنامه مجاهد شهید حوا برزگر


وصیتنامه‌ام را با امید به‌آینده‌یی درخشان و پرشكوه آغاز می‌كنم.
بسم‌الله الرحمن الرحیم
خُطّ الموت علی وُلد آدم مخطّ القلاده‌‌‌‌‌‌‌ علی جید الفتاه‌‌‌‌‌‌‌ و ما اولهنی الی اسلافی اشتیاق یعقوب الی یوسف (از امام حسین)
مرگ بر اولاد آدم لازم گشته هم‌چنان كه گردنبند برای نوعروس و من برای ملاقات با اجداد پاكم چنان مشتاقم كه یعقوب برای دیدار یوسف.

به‌نام خدا
و به‌نام خلق قهرمان ایران
من حورا برزگر متولد سال1337 فرزند علی در قائمشهر می‌باشم.
سلام گرم بر تمامی انقلابیون، مشعلداران آگاهی و میلیشیای قهرمان. شرایطی كه به‌سر‌می‌بریم شرایط حساسی است كه سازمان ما از هرطرف مورد حمله و هجوم قرار می‌گیرد. حمله به‌مراكز، ویران كردن كتابخانه‌ها، دستگیری و ضرب و شتم بچه‌ها به‌شدت ادامه دارد. با اعتقاد به‌آرمانمان، تمام جریانات ضدبشری ضدتوحیدی و ارتجاعی سد راه تكامل‌اند و به‌زودی ازبین می‌روند. اگر معتقد به‌این رهنمود حسین (ان‌الحیوه‌‌‌‌‌‌‌ عقیده‌‌‌‌‌‌‌ و جهاد ـ زندگی عقیده و جهاد در راه آن است) هستیم و اعتقاد راسخ داریم كه ارابه تكامل از روی خونها می‌گذرد، باید بهای یك‌جریان تكاملی را بپردازیم و بدانیم كه بنابه‌گفته علی: انّ امرنا صعب مستعصب. راه انقلاب راه بس دشوار و سختی است و امید به‌آینده‌یی درخشان و بس پرشكوه ـ‌كه نسلهای آینده قضاوت خواهند كرد‌ـ داشته باشیم. امید به‌این‌كه بعد از هرسختی و مشكلی، آسانی است كه آرامش‌بخش قلبهاست (اشاره به‌سوره انشراح) این سختی (و بن‌بستها) را آن جریانی می‌تواند بشكند كه درك عمیقی از جامعه داشته باشد. بعد از انقلاب، سازمان مجاهدین خلق ایران تنها جریانی بود كه در خط اصولی حركت كرد و به‌همین خاطر است كه از هرطرف، چه دوستان دیروزی كه اكنون فعالیت بی‌آزار خود را در حمله به‌ارزشها و مركزیت (مسعود، این تجسم انقلابی راستین) می‌بینند، چه اپورتونیسم راست و چه جریانات ارتجاعی، مورد شدیدترین حملات قرار می‌گیرد، این‌جاست كه باید بهای انقلابی بودن جریانش را بپردازد، منافق، ضدانقلاب و همكار كودتاچیان قلمداد شود. آیا سزاوار است به‌رشیدترین و عزیزترین فرزندان خلق، چنین تهمتهایی زده شود؟ بله از صدر اسلام تابه‌حال، همین جریانات ضدتكاملی بودند كه به‌سر حضرت محمد خاكستر می‌ریختند، به‌علی كافر و به‌حسین نیز خارجی می‌گفتند. حال نیز باید به‌كسانی‌كه راه حسین‌ها، علی‌ها، حنیف‌ها، سعیدها و رضایی‌ها را می‌روند چنین بگویند. با توجه به‌ محدود شدن فعالیت و آزادی سیاسی، میلیشیای قهرمان به‌دونكته توجه كنند.
1ـ در حفظ و بقای خود بكوشند.
2ـ در حفظ و بقای سازمان كوشیده و حداكثر توان و انرژی را بگذارند.
من آگاهانه و آزادانه به‌جریان مجاهدین پیوستم و آرمانهای توحیدی را در این سازمان یافتم و در حال سلامت و هوشیاری كافی این كلمات را تكرار می‌كنم.
امیدوارم فرد شایسته‌یی برای سازمان و خلقم و بنده مخلصی برای الله بوده باشم.
پیش به‌سوی جامعه بی‌طبقه توحیدی
آرمان تمامی مستضعفین
ساعت 10/30 روز دوشنبه 59/6/31
امضا
از خواندن نماز و كمك به‌محرومان كوتاهی نكنید.
متن نامه مجاهد شهید حوا برزگر به‌خانواده‌اش
این نامه را به‌امید آینده‌یی كه شما خانواده‌ها اسلحه به‌دست بگیرید و بر دشمن بشورید می‌نویسم.
بسم‌الله الرحمن الرحیم
خانواده عزیزم، امیدوارم كه دربرابر سختیها صبر و استقامت داشته باشید. من تا آن‌جا كه امكان داشت احترامتان را به‌جای می‌آوردم و در مواردی كه كوتاهی شده است امیدوارم مرا ببخشید. می‌دانم شما درد و رنج زیادی را تحمل كردید، چرا‌كه از قشر محروم و بالنده جامعه‌اید. می‌دانم كه این سختی كشیدن در زندگی، به‌قول برادر مجاهد مجید شریف‌واقفی، هنگامی‌كه همه مردم به‌حق خودشان برسند و در آسایش زندگی كنند، تمام خواهد شد و شما نیز در آسایشید .
و ما لكم لاتقاتلون فی سبیل الله والمستضعفین من الرجال والنساء والولدان الذین یقولون ربنا اخرجنا من هذه القریه‌‌‌‌‌‌‌ الظالم اهلها واجعل لنا من لدنك ولیاً واجعل لنا من لدنك نصیراً(آیه‌74 سوره نساء).

چرا در راه خدا جهاد نمی‌كنید. درصورتی كه جمعی ناتوان از مرد و زن و كودك شما كه در این شهر (مكه) اسیر ظلم و كفارند، آنها دائم می‌گویند بارخدایا ما را از این شهری كه مردمش ستمكارند بیرون آر و از جانب خود برای ما بیچارگان نگهدار و یاری بفرست.
به‌قول امامان كه می‌گویند: كسی (فریاد دادخواهی) مظلومی را بشنود و به‌كمكش نشتابد مسلمان نیست، من چطوری می‌توانم خود را پیرو علی(ع) بدانم درحالی‌كه در تمام نقاط كشورمان چشمان خواهران و برادران را، كه چیزی جز حق‌طلبی و آزادیخواهی نمی‌گویند، از حدقه درمی‌آورند ساكت بنشینم؟
اگرچه در عوض یك‌چشم، صدها چشم و عوض شكسته شدن یك‌دست هزاران رهرو پیدا می‌شود. من چطور خود را طرفدار اسلام ضداستثمار و انقلابی بدانم، وقتی می‌بینم عده‌یی با نام اسلام، آزادیها را محدود، انقلابیون را سركوب، فئودالها را مسلح و سرمایه‌داری را حفظ می‌كنند. آیا اسلامی كه حضرت محمد ارائه كرد اینها را داشت؟ یا ضدظلم و خفقان و جنایت و ضداستثمار بوده است؟ من چطور می‌توانم خودم را مسلمان بدانم ولی از مسلمانی و انسانیت دفاع نكنم؟
خانواده‌ام، شما مثل خانواده رضایی‌ها، پورعلی‌ها، نادعلی‌ها باشید.
سخنی با تو برادرم، با این‌كه در بیرون فشار زیادی را تحمل می‌كردی، ولی رفتارت با من اصولی بوده است. امیدوارم كه همیشه حق را بگویید و راه ‌‌آن‌را‌ طی كنید.
تو خواهرم، همیشه شجاع باش و مثل دیگر خواهران قهرمانم، پیام خون شهدا را به‌گوش مردم برسان.
شما خانواده، به‌فامیلهایم بگویید برایم گریه نكنند. جنایتكاران مدت زیادی دوام نمی‌آورند.

تو را به خاك نسپرديم

 كه تو هر لحظه ميرويی و سبز ميشوی
 تو هر لحظه جوانه ميزنی و ميشكفي
 در خاكِ باغچه قلبهای خلقی كه اينك بپاخاسته است!

با ما در كانال تلگرام #پيشتازان راه #آزادي همراه باشيد
Telegram.me/shahidanAzadi

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر