۱۳۹۴ شهریور ۱۶, دوشنبه

زندگينامه مجاهد شهيد شهرام اسماعيلي


شهرام اسماعيلي از هواداران سازمان ديپلمه بيكار و متولد 1336 بود. او در جمع آوري كمك هاي مالي و نيز تبليغ آرمان هاي مجاهدين در همه حال كوشا بود. شهرام مدتي در مغازه قنادي پدرش در جاده هراز مشغول به كار شد ولي در آنجا نيز از طريق پخش اعلاميه و نشريه به تبليغ اسلام انقلابي و آرمانهاي توحيدي مجاهدين پرداخت و بدين خاطر مرتجعين چندين بار شيشه هاي مغازه را شكستند اما او هيچگاه تسليم مرتجعين نشد. 
در اوايل ارديبهشت 1360 شهر آمل مورد هجوم و تاخت و تاز چماقداران و ايادي مسلح ارتجاع حاكم قرار گرفت طي اين حمله دهها تن مضروب و مجروح و دستگير شدند. در جريان اين يورش ضدانقلابي چماقداران و پاسداران مسلح حامي آنان به هارون محله، اهالي محل دليرانه به مقاومت پرداخته و در نتيجه پاسداران با شقاوت تمام مردم را به گلوله مي بندند. در اين تهاجم برادر مجاهد شهرام اسماعيلي كه از چهره هاي شناخته شده بود در محاصره عده اي چماقدار و پاسدار مسلح قرار مي گيرد. پاسدار مسلح به شهرام فرمان ايست داده و شهرام بلافاصله مي ايستد. اما متوجه مي شود كه پاسدار مزبور قصد ترور وي را داشته و به همين دليل سعي مي كند كه خود را از تيررس او نجات دهد كه موفق نمي شود و بدين ترتيب شهرام از فاصله 10متري و از ناحيه پشت مورد اصابت گلوله كلت پاسدار مزدور قرار ميگيرد.
گلوله از كمر وي وارد و سه مهره پشت را از بين برده و در روده ها گير مي كند. شهرام به زمين افتاده و از درد به خود مي پيچد اما در همين حال جنايتكاران چماقدار كه منجمله حسين طاهري معروف و فردي به نام مازيار در ميان آنان ديده شده اند وحشيانه تر به شهرام هجوم آورده و با چوب و چماق ميخ دار به سر و رويش مي كوبند. 
اين صحنه فجيع و ضدخلقي مردم ناظر را به خشم آورده به طوري كه چماقداران و پاسداران فرار مي كنند.
پيكر غرقه به خون شهرام به كمك يكي از پاسبانان شرافتمند و تعدادي از مردم به بيمارستان رسانده مي شود و سپس به تهران منتقل مي شود. ولي عليرم تلاش شبانه روزي پزشكان و پرستاران شريف آمل و تهران معالجات موثر واقع نشده و در شامگاه سه شنبه 8 ارديبهشت 60 برادر مجاهد شهرام اسماعيلي در حالي كه بيش از 22سال از عمر كوتاه ولي پربارش نگذشته بود، به شهادت مي رسد.
در قسمتي از وصيت نامه اي كه در آخرين لحظات حياتش در بيمارستان تنظيم كرده بود چنين آمده است:
«من شهرام اسماعيلي اين راهي را كه رفتم آگاهانه و با افتخار قبول كردم. به مادرم بگوييد مثل تمام مادران مجاهد خلق استوار و محكم باشد و مبادا گريه كند.»
و بدين گونه شهرام جانش را در جهت آگاهي و آزادي مردم از چنگال  مرتجعين جنايتكار نثار كرد.
قسمتي از وصيتنامه با دست خط شهيد

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر